یکی از سدهای پیش روی رهروان نومیدی
است. آرزومندان گر چه از دنباله رهسپاری بازمانند یا به حضیض سقوط کنند اما همچنان
مترصد وصالاند و نیروی خود را افزون میسازند تا با عزمی دوباره برای پیمودن مسیر
کمر همت بندند. آنها اندیشه وصال دلدار را در سر میپرورانند و به مقصد مینگرند
از اینرو ملالت و تعلل به خود راه نمیدهند و تمسخر نابخردان و جفای ستمکاران را
به جان میخرند ولی در مقام بردباری خفت بی خردان را نمی کشند .
راهیان گذرگاه یکتاپرستی پیوسته حجابها را از میان برمیدارند و خود را از سفلگی
ها رها میسازند. در ناهمواری های مسیر(برداشتی از آیه پایانی سوره مبارکه روم)، بر باورهایشان استوار میمانند و نوید
پروردگارشان را باور دارند.
عبادت یکی از راههای کسب معرفت است. خواهناخواه نیایشگر به سمت محتوای اذکاری که به زبان میآورد و انگیزه اعمالی که بهجا می آورد کشانیده می شود؛ افزون بر این مفاد عباداتی که در آیین یکتاپرستی آمده است انسان زاهد را به اندیشه وا می دارد. بی شک هنگامی که عبادت با معرفت همراه شود مسیر برای پارسایان هموار تر می گردد.
نیازی به گفتن نیست که انسان موحد خواسته خود را از خداوندش میخواهد و توسل جستن او به کتاب و اولیای الهی در نیایش به کارگرفتن شیوه ایشان در خواندن خداوند است بهگونهای است که بهتر باشد.
یادگیری زبان سخن خداوند و اندیشیدن در این سخن، مطالعه کتابهایی که خردمندان در باب کلام الهی نگاشتهاند، نگریستن به سیره مقربان الهی و همنشینی با اهل معرفت اسباب کسب دانشند که در ایجاد انگیزه و نیرو گرفتن در مسیر راستی سود بخش است.
برای روشن شدن تفاوت خوب با بد، کافی است هر کس فارغ از باورها و روزگاری که در آن هست وجودش را دستخوش رفتارهای گوناگون دیگران گرداند و برای پی بردن درستی از نادرستی به آوای درونی خود بازگردد؛ بدون تردید هیچ کس بدگویی دیگران نسبت به خودش را نمی پسندد به طور حتم کسی نمیپذیرد برده خوشگذرانی و سودجویی دیگران گردد و . .
این چنین دانایان به یکتایی درستی ها پیمیبرند اما اینکه در محیط های متفاوت، فعل درست چه نمودی مییابد، مقولهای جدا از این نوشتار است.
هر انسانی با اندیشیدن درون خود و تفکر در هستی به یکتایی نظام آفرینش پی میبرد و به یکپارچگی هستی یقین پیدا میکند.
گویی دستگاه هستی یک پیکرهاند که از یک فرمان پیروی میکنند. اگر در گوشهای پدیدهای با نظام یکتای هستی ناسازگاری نشان دهد؛ در گوشهی دیگر کمبود آن برمیگردد. چنانچه ناسازگاری منجر به بیقرینگی شود برای استوار ماندن آرایش هماهنگ هستی، بخشی از این پیکره تباه میگردد.
با این دریافت از یگانگی نظام آفرینش، داخل در گستره یکتاپرستی میشویم:
در آیین یکتاپرستی فرمانروای جهان هستی، آفرینندهی مخلوقات است که بر جهان هستی فرمان خود را به جریان انداخته است. قانون گذار هستی، با آگاه نمودن بندگان نزدیکش، روش سازگاری آدمیان با نور خود را به آدمیان آموخته است، همسویی همه جانبه با وحدت جهان هستی و سازگاری با نهاد آدمی در آیین مقرّبان الهی بر خردمندان مشهود است؛ بهگونهای که هرگونه وارونگی، یا نادیدگی بخشی از آن در بستر زمان پیامدهایی به دنبال دارد. وانگهی اندیشمندان بایستی چنان آیین بهدستآمده را با زمانه وفق دهند که قواعد آن دگرگون نگردد.
شک نیست که اندیشه هر کس باورهای او را میسازد. باورهای آدمی به رفتار او ریخت میدهد و رفتار انسان فرجام او را رقم میزند.
افزون بر اینکه باور به خداوند یگانه در وجود آدمی نهادینه است؛ با اندکی اندیشیدن در وجود خود و در طبیعت میتوان به یگانگی آفرینندهی روزگار پی برد. اما این خداوند یگانه دارای صفاتی است که با این صفات، یکتایی او به حقیقت میپیوندد.
توحید، باور به این گفتار است که یکتا نیروی هستی از آفریدگار یگانه
است. مردمان موحد، پروردگار یکتا را بندگی میکنند و این بندگی به دست نمیآید مگر
با راه سپردن در مسیر یکتاپرستی. گذرگاه یکتاپرستی شیوه کامیابان این روش است و در
شیوه کامیابان رهایی از گمراهان اجتناب ناپذیر است (برداشتی اندک از سوره مبارکه فاتحه).
پارهای از بیخردان در واکاوی یکتایی حاکم بر هستی زمان را نادیده انگاشته اند ولی اندیشمندان بهخوبی میدانند که یکی از ابعاد جهان هستی در بررسی یکتایی و چینش کائنات، زمان است با درنگ در بُعد زمان، آدمیان پی میبرند که از پیامدهای سوء انحراف از وحدتی که بهدست آفریدگارشان بر زمین و زمان حاکم است گریزی ندارند. با این پیشدرآمد، نیت اندکی دربارهی تاریخ اسوههای یکتاپرستی و بازدارندگانشان تأمّلی داشته باشیم.
هنگام آفرینش جانشین خداوند بر روی زمین، ابلیس برتری جست و از گسترهی یگانهپرستی بیرون شد. این گزارشی که خداوند به بندگانش داده، بیدارباشی است برای یکتاپرستان و ایشان را از کینهای آگاه میسازد که بیگمان بازدارندهی برپایی آن فرمانروایی راستین بر روی زمین است.
اما انسانی درستکار به نزدیکترین مقام نسبت به پروردگارش رسید، در این منزل، سروش امین رسم بندگی را به او آموخت[1]؛ این کلام با سرشت یکتاپرست انسانها سخن میگفت و شنوندگان را شیفته خود میساخت. از آن جا که فهم آن بر آدمیان گران بود همان بندهی درستکار نخستین آموزگارش شد و رساترین آیین یکتاپرستی شکل گرفت.
بیخردان فرمان خداوند یگانه را دروغ انگاشتند و ریشخند کردند و به تهدید و تعقیب فرستادهی امینش پرداختند. فرمان خداوند به پایمردی او بود که استواری یافت و گفتار یگانهپرستی به بلندای خود رسید، در آن سالیان ابوسفیانها، ابوجهلها و ابولهبها راندهشدگان از درگاه توحید بودند.
با درگذشت فرستادهی ستودهی خداوند مجالی برای سرکشی دنیاطلبان پدید آمد. این بار ابلیس راندهشده از دستگاه خداوند یگانه، از روزنهی استکبار در خانهی دو صحابهی جاهطلب و سست باور درآمد و در این راه کارمایههای اغفال مردمان و خشم و تهدید را به کار گرفت.
به گواه تاریخ، جانشین پیامبر میان مردم کسی بود که از کودکی در دامان آموزهی توحید پرورش یافته بود و برای استواری آیین یکتاپرستی جانفشانی کرده بود. آموزگارش پیامآور یکتاپرستی بود و از همگان به پیام آفریدگار نزدیکتر بود.
او در این زمان، از بیم آنکه نادانی مردمان مایه ناباوری پیام وحدت شود، تداوم کلمهی توحید را در بستر شکیبایی میدید و همچنان به نیکاندیشی پروردگارش یقین داشت. دغلکاران در این زمان سعی کردند کلمه یگانهپرستی را در غبار غفلت مردمان بپوشانند و به کجراههی دوگانهی دنیاپرستی – خدایخوانی بکشانند.
نخستین پیمانشکن، پیشوایی روزگار پس از خود را به انجمنی سپرد که در آن نیرنگبازان با زد و بند سفارش پیامآور وحدت را بهدست نااهل بعدی سپردند؛ به گمان آنکه شاید بتوانند فرمان خداوند را دستاندازند.
دومین خیانتپیشه مُرد و میراث به یغما رفته به شکمبارهای سپرده شد از خاندان امویان که کارش درازدستی به حقوق شهروندان بود.
رویدادها بهگونهای پیش رفت که انبوه مردم چنان از تلبیس شیطان در مضیقه افتادند که خود را نیازمند فرمانروایی حق دانستند و سراسیمه به راستی و درستی روی آوردند.
اهریمن سپاهی از جعل و دغل به کارگرفت تا سدّی برابر جریان آیین یکتاپرستی بر اقلیم خاک بسازد. سرانجام لشکر درهمشکسته، کژفهمی و خشکسری نابخردان را ابزاری ساخت برای فرونشاندن کینهی دیرین اهریمن.
اینچنین سالار یکتاپرستان مجال برگرداندن لغزشی که در روش یکتاپرستی برپا شده بود را نیافت و کژفهمی کوراندیشان چنان زخمی بر دل موحدان گیتی گذاشت که آسیب آن تا امروز ماندنی است.
دنباله روگردانی از فرمان یگانهپرستی مایه پیدایش قومی ناپاک شد که رأس آیین یکتاپرستی را درحالیکه بانگ –لا حول و لا قوّه إلّا با اللّه - سر داده بود بر نیزه کردند. چندی بعد خانه توحید را به آتش کشانیدند؛ درآن هنگام رسم بندگی هویدا و لشگر اهریمن رسوا شد.
گمراهان پس از پابرجا شدن مذهب یکتاپرستی قصد کردند گزافهگویی[2] را در مکتب خردمندی داخل کنند ولی رهبران بیدار این مکتب از خدشه دار شدن مسیر توحید جلوگیری کردند.
در برههای از تاریخ ظاهرسازان[3] نمای برادری با یگانهپرستان را به خود گرفتند؛ چهبسا با این شیوه بتوانند راه پاک یگانهپرستی را به افزونخواهی و جاهطلبی خویش بیالایند، اما بینشمندی رهبران یکتاپرستی بازدارنده ی نیرنگ ان شد.
روزگار میگذرد و اهریمن هرروز ترفندی نو می سازد؛ در این بازیهای مضمحل، شیطان هرروز جامهای بر میکند. زمانی بیخردی مردمان را بهکار میگیرد و گاه تزویر و ریا را وسیلهی اغوای مردمان میسازد، گاه مردمان را مجذوب زیور آلات ناپایدار می سازد. چه بسا آشکارا با تحکم و بیدادگری کینه خود را بروز دهد. ولی تاریخ باز نموده است که فروغ نور خدا افول نمیکند و کلمه توحید همچنان پابرجاست.
در سرگذشت پیشینیانمان میبینیم آنان که از گفتار -لا إله إلّا اللّه- بیرونشدند؛ خویشتن را به وادی گمراهی افکندند و از رحمت آفریدگارشان محروم گشتند ولی مسیر یکتاپرستی آشکار و پابرجاست.
باری خداوند در بستر زمان دستآورد رویارویی با کلمه توحید را به بندگانش نمایانده است.
جای تردید نیست که نه تنها بداندیشی شیطان در روزگار جدید در برابر گذشته افزونی نیافته بلکه برای هوشیاران راستی و درستی از گذشته نمایانتر گشته است. ابزارهای اهریمن به گونه ای در زمانه استحاله گشته که شناخت آن تیزبینی خردمندان را میطلبد؛ انحصار طلبان امروز فرعونیان دیروز، سوداگران افزونخواه همان قارونیان گذشتهاند، ابوجهل کهن، ابهام آفرینان امروز و بیخردان و خشکسران همان ملعونان روزگارند، شهوت پرستان نیز به هیئتی دیگر درآمدهاند.
به طبع یکتا پروردگار روزگار همان آفریدگار یگانه است که هرروز در کاری است (فعّال لما ترید). نور او در زمین و زمان ساری است. چه عقل باختگانی که در سده اخیر فریاد پایان توحید سر دادند و کارشان به پریشانمغزی کشید ولی روشنایی خداوند یگانه هرروز نمودی نو نمایان ساخت .
ازاینروی خردمندان، امروز به ترفندهای اهریمن آگاهند و با یقین به نوید پروردگارشان در مسیر یکتاپرستی استوارتر گام برمیدارند.
انسان موحّد خود را نویسهای میانگارد که نویسندهی روزگار هر گونه بخواهد برای تحقق یگانگیاش، او را در کنار نویسههای دیگر میچیند.
انسان یکتاپرست ارزشی جدا از خداوندگارش برای خود قائل نیست همین باور او را از هرگونه تکبر و خودخواهی و برتریجویی دور میسازد.
خداوند رحمان همانگونه به من در پناه بخشایش خود مهر میورزد که به دیگران و ایمان به رحمتگری او مردمان موحد را از هر برتریجویی و تنگنظری بر پیرامونیانش بازمیدارد.
بایسته است که هر انسان آرمانگرایی خود را دستخوش رحمت خداوند رحیم گرداند.
هر انسانی در سایهی خداوند عزیز درخور ارزش است و خود را به بهای اندک نمیفروشد. او در پناه عزت پروردگارش همیشه کامیاب است.
کسی که خداوندش را بهترین حافظ میداند و دست او را بالاتر از همهی دستها میبیند، در بیزاری از طاغوت باکی به خود راه نمیدهد.
آنکه رزاق بودن خداوند یگانهاش را باور دارد به آنچه در دست دیگران است طمع نمیورزد.
خداشناسی که به عدل خداوندش یقین دارد فریفتهی آنچه نماندنی است نمیگردد.
انسان یکتاپرست در پرتو دانش خداوند حکیم به آنچه خداوندش برای او میپسندد خوشبین است.
خداوند علیم نادانی و پافشاری بیخردانه را برای انسان موحد نمیپسندد.
در دل انسانی که به خداوند آمرزنده ایمان دارد ناامیدی راه نمییابد.
کذب مقابل درستی است به طبع نمیتوان آن را با آیین راستی سازگار ساخت؛ آیین یکتاپرستی هرگونه نادرستی را پس میزند.
وانگهی دروغ که ابزار همیشه شکستخورده اهریمن است نمودهای گوناگونی به خود میگیرد؛ گاه نمای راستی به خود میگیرد که به دورویی کشیده میشود. گاه جاعلان به نادرستی رنگ راستینگی میدهند و گاه فریبکاران سادهانگاری دیگران را به کار میگیرند و راستی را وارونه مینمایند. شایسته است پیروان آیین یکتاپرستی گونههای نادرستی را هشیارانه بشناسند و زمام اندیشه و امور خویش را به دست گمراهان نسپارند.
درستکاران مفتون بازیهای
جهان آرایان نمیگردند و دامن پاک خود را آلوده ظاهر دلفریب دغلکاران نمیسازند.
دستاندازی به حقوق دیگران بیرون از هنجار یکتاپرستی است؛ این گاه درازدستی به داراییهای بندگان خداست که تعدی به حقوق مادی ایشان شمرده میشود. در آیین درستکاران چنگاندازی به دارایی دیگر بندگان خدا بهمانند نبرد با خداوندی شمردهشده که خود امور بندگانش را بر عهده گرفته است. کسی که به دارایی دیگران دستدرازی میکند نهتنها به آنچه خداوندش برایش معین کرده است خرسند نیست بدتر از آن، اینکه روزی خود را در داشتههای دیگران میبیند چنین فردی بیشک در آیین یکتاپرستی از هیچ جایگاهی برخوردار نیست. اما خائفان، به خوبی میدانند هنگامی که به حقوق دیگران از روی اجحاف باشد قهر خداوند را در پی خواهد داشت.
در رسم یکتاپرستی کارگزاران موظفاند نیازهای شهروندشان را برآورده سازند در صورتیکه به داراییهای مردم دست اندازند بیشک روش یکتاپرستی را وارونه نمودهاند و از گستره یکتاپرستی بیرون میباشند. در سیره پیشوای آیین راستان دیده میشود که مأموران خود را سفارش میکردند که مبادا برای گرفتن مالیات، بندگان خدا را به سختی بیندازند.
پیروان کیش یکتاپرستی از کاوش در احوال دیگران، سخنچینی و . میپرهیزند. همانطور که پیشوایان کیش درستی آبروی پرهیزکاران را همسنگ ارزش خانه خداوند میدانستند، سرسپردگان این شریعت نیز جایگاه فردی و جمعی مردم را محترم میشمرند و مراقبند که آگاهانه یا ندانسته متعرض ارزش بندگان خداوند نگردند. اینچنین ارزش مردمان در شیوهی یکتاپرستی را گرامی میدارند.
پیروان سلک یکتاپرستی به آنچه خداوندگارشان برای ایشان میپسندد گمان نیک دارند و تا زمانی که شایستهتر از آنها بر مقامی هست او را بر خویشتن برتری میدهند، اگر چنین نباشند راه اهریمن طرید درگاه توحید را برگزیده و خویشتن را از حلقه یکتاپرستی بیرون ساختهاند.
دلبستگی؛ برانگیزنده پویش بهسوی دلدار است. چگونه ممکن است کسی شیدای پروردگارش باشد و کینه بندگان او را در دل داشته باشد. در آیین یکتاپرستی خداوند یگانه به بندگانش مهر میورزد بهطوریکه با هر قدم پیش رفتن بنده به سوی او، چندین قدم به او نزدیکتر میگردد.
در روح پاکبازان، دشمنی با بندگان پروردگارشان راه نمییابد از اینرو برائت جستن از گمراهان به معنی کینهپروری با بندگان خداوند نیست بلکه رهایی جستن از پلیدیها و جلوگیری از فرمانروایی نادرستیهاست.
خشم یکتاپرستان به قهر پروردگارشان گره خورده است و غضب خود را ابزاری در راه ایستادگی بر راستی و جلوگیری از انحراف مسیر یگانگی می دانند.
در آیین یگانهپرستی درازدستی و چنگاندازی به حقوق دیگران، دروغ، تزویر و ریا و تکبر، برتری خواهی و سودهای شخصی و قومی، انحصارطلبی، جهل و خشکاندیشی، بیهودگی و هرزگی راه ندارد. در آیین یکتاپرستی سخن از مهرورزی، حق و درستی و پایداری است. در توحید سخن از خرد و بینشی است که انسان موحد را از قید ترفند و اغوای دشمن دیرینه آدمی رها میسازد و او را به سرچشمه خوبیها میکشاند تا به جایگاه پسندیده پروردگارش برساند.
در توحید رهایی جستن از سپاه اهریمن و همراهی مقرّبان الهی است. به طور قطع برای سیر در راه یکتاپرستی، راهرو نیازمند سراجی است که دنباله راه را روشنایی بخشد؛ پیشوا و راهنما در این گذرگاه، کلام خداوند یگانه و نزدیکان درگاه اویند.
دوستان خدا ملازمان سخن خداوندند، آن ها در بندگی پروردگار بر همه آفریدگانش پیشی گرفتهاند؛ بهگونهای آفریدگارشان را بندگی کردهاند که رنگ خداوندی به خود گرفتهاند. بندگان را به سمتی میخوانند که خود در آن گداخته اند. به کاری فرانمیخوانند مگر پیش از آن خود به آن عمل کردهاند و از کاری بازنمیدارند مگر خود از آن دوری جستهاند. دوست خدا چنان پروردگار آدمیان را میشناساند که گویی او را میبیند. از چیزی که ندیده سخن نمیگوید. او همان کسی است که انسان ها را به بیهودگی نمیخواند و در دعوت به سمت درستی از من بر خودم دلسوزتر تر است.
پیروان شریعت یکتاپرستی بایستی با روشنبینی، به دریافتی درست از آیینی که به دستشان رسیده است دستیابند. اینکه پارهای از آن را برگزینند و بخشی رها گردد یا فراخور کلام را نادیده انگارند جفایی است در حق این آیین. دانایان آگاهاند که هر کوردلی شایستگی سخن گفتن دربارهی بیان خداوند را ندارد و دست ناپاکان هرگز به کلام راستین نخواهد رسید.
سزاوار نیست سخن خداوندگاری که آفریننده ظرایف هستی و سخن زیبای کتاب است را با مفاهیم پیشپاافتاده و کژفهمی بیخردانه خود به سطح بیخردان تنزّل داد، مفاهیم بالایی که خداوند و پیشوایان آیین یکتاپرستی به فهم بشر نزدیک گردانیدهاند را نباید آمیختهی سادهانگاری سفیهانی نمود که از معرفت این کلام محرومند. آیین راستی و درستی اصول آشکاری دارد که هر کس داخل گسترهی یکتاپرستی باشد به آن پایبند است ولی گاه بیخردان برداشت نارسا و در اندازه نادانی خود را به سخن خداوند نسبت میدهند؛ و بدتر آنکه بر نادانی خود پافشاری میکنند.
از سوی دیگر بدخواهان برای دستکاری آیین یکتاپرستی پرهیز از خشک سری را دستآویز کاهلی و سستی افراد ناآگاه در اصول و آیین آشکار یکتاپرستی میسازند.
برای پرهیز از تعصب باید گفتار یکتاپرستی را ترازوی راستی دانست. مردم خردمند فریفته منش گویندگان نمیگردند.
پارهای از بیخردان در واکاوی یکتایی حاکم بر هستی، زمان را نادیده انگاشته اند ولی اندیشمندان بهخوبی میدانند که یکی از ابعاد جهان هستی در بررسی یکتایی و چینش کائنات، زمان است با درنگ در بُعد زمان خردمندان پی میبرند که از پیامدهای سوء انحراف از وحدتی که بهدست آفریدگارشان بر زمین و زمان حاکم است گریزی ندارند. با این پیشدرآمد نیت اندکی دربارهی تاریخ اسوههای یکتاپرستی و بازدارندگانشان تأمّلی داشته باشیم.
هنگام آفرینش جانشین خداوند بر روی زمین، ابلیس برتری جست و از گسترهی یگانهپرستی بیرون شد. این گزارشی که خداوند به بندگانش داده، بیدارباشی است برای یکتاپرستان و ایشان را از کینهای آگاه میسازد که بیگمان بازدارندهی برپایی آن فرمانروایی راستین بر روی زمین است.
اما انسانی درستکار به نزدیکترین مقام نسبت به پروردگارش رسید؛ در این منزل، سروش امین رسم بندگی را به او آموخت[1]. این کلام با سرشت یکتاپرست انسانها سخن میگفت و شنوندگان را شیفته خود میساخت. از آن جا که فهم آن بر آدمیان گران بود همان بندهی درستکار نخستین آموزگارش شد و رساترین آیین یکتاپرستی شکل گرفت.
بیخردان فرمان خداوند یگانه را دروغ انگاشتند و ریشخند کردند و به تهدید و تعقیب فرستادهی امینش پرداختند. فرمان خداوند به پایمردی او بود که استواری یافت و گفتار یگانهپرستی به بلندای خود رسید، در آن سالیان ابوسفیانها، ابوجهلها و ابولهبها راندهشدگان از درگاه توحید بودند.
با درگذشت فرستادهی ستودهی خداوند مجالی برای سرکشی دنیاطلبان پدید آمد. این بار ابلیس راندهشده از دستگاه خداوند یگانه، از روزنهی استکبار در خانهی دو صحابهی جاهطلب و سست باور درآمد و در این راه کارمایههای اغفال مردمان و خشم و تهدید را به کار گرفت.
به گواه تاریخ، جانشین پیامبر میان مردم کسی بود که از کودکی در دامان آموزهی توحید پرورش یافته بود و برای استواری آیین یکتاپرستی جانفشانی کرده بود. آموزگارش پیامآور یکتاپرستی بود و از همگان به پیام آفریدگار نزدیکتر بود.
او در این زمان، از بیم آنکه نادانی مردمان مایه ناباوری پیام وحدت شود، تداوم کلمهی توحید را در بستر شکیبایی میدید و همچنان به نیکاندیشی پروردگارش یقین داشت. دغلکاران در این زمان سعی کردند کلمه یگانهپرستی را در غبار غفلت مردمان بپوشانند و به کجراههی دوگانهی دنیاپرستی – خدایخوانی بکشانند.
نخستین پیمانشکن، پیشوایی روزگار پس از خود را به انجمنی سپرد که در آن نیرنگبازان با زد و بند سفارش پیامآور وحدت را بهدست نااهل بعدی سپردند؛ به گمان آنکه شاید بتوانند فرمان خداوند را دستاندازند.
دومین خیانتپیشه مُرد و میراث به یغما رفته به شکمبارهای سپرده شد از خاندان امویان که کارش درازدستی به حقوق شهروندان بود.
رویدادها بهگونهای پیش رفت که انبوه مردم چنان از تلبیس شیطان در مضیقه افتادند که خود را نیازمند فرمانروایی حق دانستند و سراسیمه به راستی و درستی روی آوردند.
اهریمن سپاهی از جعل و دغل به کارگرفت تا سدّی برابر جریان آیین یکتاپرستی بر اقلیم خاک بسازد. سرانجام لشکر درهمشکسته، کژفهمی و خشکسری نابخردان را ابزاری ساخت برای فرونشاندن کینهی دیرین اهریمن.
اینچنین سالار یکتاپرستان مجال برگرداندن لغزشی که در روش یکتاپرستی برپا شده بود را نیافت و کژفهمی کوراندیشان چنان زخمی بر دل موحدان گیتی گذاشت که آسیب آن تا امروز ماندنی است.
دنباله روگردانی از فرمان یگانهپرستی مایه پیدایش قومی ناپاک شد که رأس آیین یکتاپرستی را درحالیکه بانگ –لا حول و لا قوّه إلّا با اللّه - سر داده بود بر نیزه کردند. چندی بعد خانه توحید را به آتش کشانیدند؛ درآن هنگام رسم بندگی هویدا و لشگر اهریمن رسوا شد.
گمراهان پس از پابرجا شدن مذهب یکتاپرستی قصد کردند گزافهگویی[2] را در مکتب خردمندی داخل کنند ولی رهبران بیدار این مکتب از خدشه دار شدن مسیر توحید جلوگیری کردند.
در برههای از تاریخ ظاهرسازان[3] نمای برادری با یگانهپرستان را به خود گرفتند؛ چهبسا با این شیوه بتوانند راه پاک یگانهپرستی را به افزونخواهی و جاهطلبی خویش بیالایند، اما بینشمندی رهبران یکتاپرستی بازدارنده ی نیرنگ ان شد.
روزگار میگذرد و اهریمن هرروز ترفندی نو می سازد؛ در این بازیهای مضمحل شیطان هرروز جامهای بر میکند. زمانی بیخردی مردمان را بهکار میگیرد و گاه تزویر و ریا را وسیلهی اغوای مردمان میسازد. گاه مردمان را مجذوب زیور آلات ناپایدار می سازد چه بسا آشکارا با تحکم و بیدادگری کینه خود را بروز دهد. ولی تاریخ باز نموده است که فروغ نور خدا افول نمیکند و کلمه توحید همچنان پابرجاست.
در سرگذشت پیشینیانمان میبینیم آنان که از گفتار -لا إله إلّا اللّه- بیرونشدند؛ خویشتن را به وادی گمراهی افکندند و از رحمت آفریدگارشان محروم گشتند ولی مسیر یکتاپرستی آشکار و پابرجاست.
باری خداوند در بستر زمان دستآورد رویارویی با کلمه توحید را به بندگانش نمایانده است.
جای تردید نیست که نه تنها بداندیشی شیطان در روزگار جدید در برابر گذشته افزونی نیافته بلکه برای هوشیاران راستی و درستی از گذشته نمایانتر گشته است. ابزارهای اهریمن به گونه ای در زمانه استحاله شده که شناخت آن تیزبینی خردمندان را میطلبد؛ انحصار طلبان امروز فرعونیان دیروز، سوداگران افزونخواه همان قارونیان گذشتهاند، ابوجهل کهن، ابهام آفرینان امروز و بیخردان و خشکسران همان ملعونان روزگارند، شهوت پرستان نیز به هیئتی دیگر درآمدهاند.
به طبع یکتا پروردگار روزگار همان آفریدگار یگانه است که هرروز در کاری است (فعّال لما یرید). نور او در زمین و زمان ساری است. چه عقل باختگانی که در سدهی اخیر فریاد پایان توحید سر دادند و کارشان به پریشانمغزی کشید ولی روشنایی خداوند یگانه هرروز نمودی نو نمایان ساخت .
ازاینروی هوشمندان، امروز به ترفندهای اهریمن آگاهند و با یقین به نوید پروردگارشان در مسیر یکتاپرستی استوارتر گام برمیدارند.
کلام آخر: چنانکه آسمان و زمین تاب سپرده آفریدگارشان را نداشتند؛ تاریخ نیز یارای فرمانروایی راستی و درستی را نداشته است ولی یکتاپرستان نوید خداوندگارشان را باور دارند .
یکی از سدهای پیش روی رهروان نومیدی
است. آرزومندان گر چه از دنباله رهسپاری بازمانند یا به حضیض سقوط کنند اما همچنان
مترصد وصالاند و نیروی خود را افزون میسازند تا با عزمی دوباره برای پیمودن مسیر
کمر همت بندند. آنها اندیشه وصال دلدار را در سر میپرورانند و به مقصد مینگرند
از اینرو ملالت و تعلل به خود راه نمیدهند و تمسخر نابخردان و جفای ستمکاران را
به جان میخرند ولی در مقام بردباری خفت بی خردان را نمی کشند(برداشتی از آیه پایانی سوره مبارکه روم) .
راهیان گذرگاه یکتاپرستی پیوسته حجابها را از میان برمیدارند و خود را از سفلگی
ها رها میسازند. در ناهمواری های مسیر، بر باورهایشان استوار میمانند و نوید
پروردگارشان را باور دارند.
عبادت یکی از راههای کسب معرفت است. خواهناخواه نیایشگر به سمت محتوای اذکاری که به زبان میآورد و انگیزه اعمالی که بهجا می آورد کشانیده می شود؛ افزون بر این مفاد عباداتی که در آیین یکتاپرستی آمده است انسان زاهد را به اندیشه وا میدارد. بیشک هنگامیکه عبادت با معرفت همراه شود مسیر برای پارسایان هموار تر میگردد.
نیازی به گفتن نیست که انسان موحد خواسته خود را از خداوندش میخواهد و توسل جستن او به کتاب و اولیای الهی در نیایش، به کارگرفتن شیوه ایشان در خواندن خداوند بهگونهای است که بهتر باشد.
برای روشن شدن تفاوت خوب با بد، کافی است هر کس فارغ از باورها و روزگاری که در آن هست وجودش را دستخوش رفتارهای گوناگون دیگران گرداند و برای پی بردن درستی از نادرستی به آوای درونی خود بازگردد؛ بدون تردید هیچ کس بدگویی دیگران نسبت به خودش را نمی پسندد. به طور حتم کسی نمیپذیرد برده خوشگذرانی و سودجویی دیگران گردد و . .
این چنین دانایان به یکتایی درستی ها پیمیبرند اما اینکه در محیط های متفاوت، فعل درست چه نمودی مییابد، مقولهای جدا از این نوشتار است.
دستاندازی به حقوق دیگران بیرون از هنجار یکتاپرستی است؛ این گاه درازدستی به داراییهای بندگان خداست که تعدی به حقوق مادی ایشان شمرده میشود. در آیین درستکاران چنگاندازی به دارایی دیگر بندگان خدا بهمانند نبرد با خداوندی شمردهشده که خود امور بندگانش را بر عهده گرفته است. کسی که به دارایی دیگران دستدرازی میکند نهتنها به آنچه خداوندش برایش معین کرده است خرسند نیست بدتر از آن، اینکه روزی خود را در داشتههای دیگران میبیند چنین فردی بیشک در آیین یکتاپرستی از هیچ جایگاهی برخوردار نیست. اما خائفان، به خوبی میدانند هنگامی که به حقوق دیگران از روی اجحاف باشد قهر خداوند را در پی خواهد داشت.
در رسم یکتاپرستی کارگزاران موظفاند نیازهای شهروندشان را برآورده سازند در صورتیکه به داراییهای مردم دست اندازند بیشک روش یکتاپرستی را وارونه نمودهاند و از گستره یکتاپرستی بیرون میباشند. در سیره پیشوای آیین راستان دیده میشود که مأموران خود را سفارش میکردند که مبادا برای گرفتن مالیات، بندگان خدا را به سختی بیندازند.
پیروان کیش یکتاپرستی از کاوش در احوال دیگران، سخنچینی و . میپرهیزند. همانطور که پیشوایان کیش درستی آبروی پرهیزکاران را همسنگ ارزش خانه خداوند میدانستند، سرسپردگان این شریعت نیز جایگاه فردی و جمعی مردم را محترم میشمرند و مراقبند که آگاهانه یا ندانسته متعرض ارزش بندگان خداوند نگردند. اینچنین ارزش مردمان در آیین یکتاپرستی گرامی داشته میشود.
پیروان سلک یکتاپرستی به آنچه خداوندگارشان برای ایشان میپسندد گمان نیک دارند و تا زمانی که شایستهتر از آنها بر مقامی هست او را بر خویشتن برتری میدهند، اگر چنین نباشند راه اهریمن طرید درگاه توحید را برگزیده و خویشتن را از حلقه یکتاپرستی بیرون ساختهاند.
دل بستن برانگیزندهی پویش بهسوی
دلدار است. آدمی نسبت به هر چه علقه پیدا کند به سمتش کشیده میشود. در بینش یکتاپرستی
آنچه در مسیر مطلوب باشد درخور مهرورزی است هر چه محبوب از خوبی بیشتری برخوردار باشد
میزان اشتیاق سالک به او بیشتر است.
سطحی نگران به ژرف بینان خرده میگیرند که در آفرینش یکتایِ پروردگار خوبیها، بودن پستیها چه مناسبتی دارد آنها نمیدانند که در آیین یکتاپرستی، جدایی از خوبی و فقدان نیکیها به دنیا و بدیها تعبیر میشود پس زشتی اصالت ندارد و فانی است؛ همانطور که تاریکی نبود روشنایی یا سرما عدم گرماست.
دوستداشتن دیگر مخلوقات در روش یکتاپرستان دلبستن به جنبهی فانی و ناپایدار آفریدگان نیست. دلدادگیِ خداشناسان به خوبیها در امتداد دلبستگی به پروردگارخوبیها است.
عاشقان در کیش یکتاپرستی به نماندنیها دل نمیبندند؛ آنها به آنچه در مسیر شان باشد مهر میورزند به سخن دیگر؛ به چیزی محبّت میورزند که مقصودشان آن را دوست دارد.همانطور که ناب ساختن نیت برای بلند شدن در مسیر کمال بس نیست. به کار گرفتن هنجارهای یکتاپرستی بدون انگیزه نیز به کامیابی کشیده نمیشود؛ بلکه به کار گرفتن روشهای یکتاپرستی تنها با نیتی بیآلایش و خالص به سوی تعالی کارساز است.
نیّت ملاک درستی کردار است و کردار نمایانگر همّت سالک در پیمودن مسیر است. نیّت پاک برانگیزندهی انقیاد در آیین یکتاپرستی است و ترازوی اعمال ارادتمندان شمرده میشود.
دوراندیشان، کردار خود را به گونه ای بر میگزینند که با نیتشان سازگار باشد و آنها را به سمت مرادشان بکشاند به بیان دیگر کردار خود را برای سودبخشیدن خواستهی خویش به کار میگیرند.
سیر بهسوی فرازمندی با شادابی تن و روان شدنی است. طریقتشناسان برای سلامت جسم در کنار شادابی روان اهمیت قایلند؛ پس در این راه تن و جانشان را از هرچه در وجودشان دوگانگی بسازد نگهمیدارند. امروزه که بیمبالاتی در فرآوری خوراک مردمان فراوان دیده میشود؛ پاکان برای حفظ صفای وجودشان علاوه بر طهارت، پاکی را در خوراکشان لحاظ میدارند و به آنچه به کالبدشان افزوده میشود مینگرند. آنها میدانند که خوراک آلوده افزون بر تباهی تن مایهی فساد روح است.
مهذبان افزون بر پاکی طعام، پاکیزگی بدن را مهم میدانند. خوب است سنتهای نیکویی چون شستن سرو صورت با سدر و گل ختمی و . در روزگار جدید به زندگانی مردمان بازگردد.
رهرو گذرگاه یگانهپرستی مهار فکر و اندیشهاش را به دست میگیرد و جانش را از هرچه بازدارندهی او به سمت تعالی است رها میسازد. او چشم و گوش خود را برآنچه با سرشت یگانه پرستش در تعارض است میپوشاند اینچنین روان خود را ازآنچه موجب افسردگی و دوگانگی شخصیت است مصون میدارد.
پارهای از بیخردان در واکاوی یکتایی حاکم بر هستی، زمان را نادیده انگاشته اند ولی اندیشمندان بهخوبی میدانند که یکی از ابعاد جهان هستی در بررسی یکتایی و چینش کائنات، زمان است با درنگ در بُعد زمان خردمندان پی میبرند که از پیامدهای سوء انحراف از وحدتی که بهدست آفریدگارشان بر زمین و زمان حاکم است گریزی ندارند. با این پیشدرآمد نیت اندکی دربارهی تاریخ اسوههای یکتاپرستی و بازدارندگانشان تأمّلی داشته باشیم.
هنگام آفرینش جانشین خداوند بر روی زمین، ابلیس برتری جست و از گسترهی یگانهپرستی بیرون شد. این گزارشی که خداوند به بندگانش داده، بیدارباشی است برای یکتاپرستان و ایشان را از کینهای آگاه میسازد که بیگمان بازدارندهی برپایی آن فرمانروایی راستین بر روی زمین است.
اما انسانی درستکار به نزدیکترین مقام نسبت به پروردگارش رسید؛ در این منزل، سروش امین رسم بندگی را به او آموخت[1]. این کلام با سرشت یکتاپرست انسانها سخن میگفت و شنوندگان را شیفته خود میساخت. از آن جا که فهم آن بر آدمیان گران بود همان بندهی درستکار نخستین آموزگارش شد و رساترین آیین یکتاپرستی شکل گرفت.
بیخردان فرمان خداوند یگانه را دروغ انگاشتند و ریشخند کردند و به تهدید و تعقیب فرستادهی امینش پرداختند. فرمان خداوند به پایمردی او بود که استواری یافت و گفتار یگانهپرستی به بلندای خود رسید، در آن سالیان ابوسفیانها، ابوجهلها و ابولهبها راندهشدگان از درگاه توحید بودند.
با درگذشت فرستادهی ستودهی خداوند مجالی برای سرکشی دنیاطلبان پدید آمد. این بار ابلیس راندهشده از دستگاه خداوند یگانه، از روزنهی استکبار در خانهی دو صحابهی جاهطلب و سست باور درآمد و در این راه کارمایههای اغفال مردمان و خشم و تهدید را به کار گرفت.
به گواه تاریخ، جانشین پیامبر میان مردم کسی بود که از کودکی در دامان آموزهی توحید پرورش یافته بود و برای استواری آیین یکتاپرستی جانفشانی کرده بود. آموزگارش پیامآور یکتاپرستی بود و از همگان به پیام آفریدگار نزدیکتر بود.
او در این زمان، از بیم آنکه نادانی مردمان مایه ناباوری پیام وحدت شود، تداوم کلمهی توحید را در بستر شکیبایی میدید و همچنان به نیکاندیشی پروردگارش یقین داشت. دغلکاران در این زمان سعی کردند کلمه یگانهپرستی را در غبار غفلت مردمان بپوشانند و به کجراههی دوگانهی دنیاپرستی – خدایخوانی بکشانند.
نخستین پیمانشکن، پیشوایی روزگار پس از خود را به انجمنی سپرد که در آن نیرنگبازان با زد و بند سفارش پیامآور وحدت را بهدست نااهل بعدی سپردند؛ به گمان آنکه شاید بتوانند فرمان خداوند را دستاندازند.
دومین خیانتپیشه مُرد و میراث به یغما رفته به شکمبارهای سپرده شد از خاندان امویان که کارش درازدستی به حقوق شهروندان بود.
رویدادها بهگونهای پیش رفت که انبوه مردم چنان از تلبیس شیطان در مضیقه افتادند که خود را نیازمند فرمانروایی حق دانستند و سراسیمه به راستی و درستی روی آوردند.
اهریمن سپاهی از جعل و دغل به کارگرفت تا سدّی برابر جریان آیین یکتاپرستی بر اقلیم خاک بسازد. سرانجام لشکر درهمشکسته، کژفهمی و خشکسری نابخردان را ابزاری ساخت برای فرونشاندن کینهی دیرین اهریمن.
اینچنین سالار یکتاپرستان مجال برگرداندن لغزشی که در روش یکتاپرستی برپا شده بود را نیافت و کژفهمی کوراندیشان چنان زخمی بر دل موحدان گیتی گذاشت که آسیب آن تا امروز ماندنی است.
دنباله روگردانی از فرمان یگانهپرستی مایهی پیدایش قومی ناپاک شد که رأس آیین یکتاپرستی را درحالیکه بانگ –لا حول و لا قوّه إلّا با اللّه - سر داده بود بر نیزه کردند. چندی بعد خانه توحید را به آتش کشانیدند؛ درآن هنگام رسم بندگی هویدا و لشگر اهریمن رسوا شد.
گمراهان پس از پابرجا شدن مذهب یکتاپرستی قصد کردند گزافهگویی[2] را در مکتب خردمندی داخل کنند ولی رهبران بیدار این مکتب از خدشه دار شدن مسیر توحید جلوگیری کردند.
در برههای از تاریخ ظاهرسازان[3] نمای برادری با یگانهپرستان را به خود گرفتند؛ چهبسا با این شیوه بتوانند راه پاک یگانهپرستی را به افزونخواهی و جاهطلبی خویش بیالایند، اما بینشمندی رهبران یکتاپرستی بازدارنده ی نیرنگ ان شد.
روزگار میگذرد و اهریمن هرروز ترفندی نو می سازد؛ در این بازیهای مضمحل شیطان هرروز جامهای بر میکند. زمانی بیخردی مردمان را بهکار میگیرد و گاه تزویر و ریا را وسیلهی اغوای مردمان میسازد. گاه مردمان را مجذوب زیور آلات ناپایدار می سازد چه بسا آشکارا با تحکم و بیدادگری کینه خود را بروز دهد. ولی تاریخ باز نموده است که فروغ نور خدا افول نمیکند و کلمه توحید همچنان پابرجاست.
در سرگذشت پیشینیانمان میبینیم آنان که از گفتار -لا إله إلّا اللّه- بیرونشدند؛ خویشتن را به وادی گمراهی افکندند و از رحمت آفریدگارشان محروم گشتند ولی مسیر یکتاپرستی آشکار و پابرجاست.
باری خداوند در بستر زمان دستآورد رویارویی با کلمه توحید را به بندگانش نمایانده است.
جای تردید نیست که نه تنها بداندیشی شیطان در روزگار جدید در برابر گذشته افزونی نیافته بلکه برای هوشیاران راستی و درستی از گذشته نمایانتر گشته است. ابزارهای اهریمن به گونه ای در زمانه استحاله شده که شناخت آن تیزبینی خردمندان را میطلبد؛ انحصار طلبان امروز فرعونیان دیروز، سوداگران افزونخواه همان قارونیان گذشتهاند، ابوجهل کهن، ابهام آفرینان امروز و بیخردان و خشکسران همان ملعونان روزگارند، شهوت پرستان نیز به هیئتی دیگر درآمدهاند.
به طبع یکتا پروردگار روزگار همان آفریدگار یگانه است که هرروز در کاری است (فعّال لما یرید). نور او در زمین و زمان ساری است. چه عقل باختگانی که در سدهی اخیر فریاد پایان توحید سر دادند و کارشان به پریشانمغزی کشید ولی روشنایی خداوند یگانه هرروز نمودی نو نمایان ساخت .
ازاینروی هوشمندان، امروز به ترفندهای اهریمن آگاهند و با یقین به نوید پروردگارشان در مسیر یکتاپرستی استوارتر گام برمیدارند.
کلام آخر: چنانکه آسمان و زمین تاب سپردهی آفریدگارشان را نداشتند؛ تاریخ نیز یارای فرمانروایی راستی و درستی را نداشته است ولی یکتاپرستان نوید خداوندگارشان را باور دارند .
چگونه ممکن است کسی شیدای پروردگارش باشد و کینهی بندگان او را در دل داشته باشد. در آیین یکتاپرستی خداوند یگانه به بندگانش مهر میورزد بهطوریکه با هر قدم پیش رفتن بنده به سوی او، چندین قدم به او نزدیکتر میگردد.
در روح پاکبازان، دشمنی با بندگان پروردگارشان راه نمییابد از اینرو برائت جستن از گمراهان به معنی کینهپروری با بندگان خداوند نیست بلکه رهایی جستن از پلیدیها و جلوگیری از فرمانروایی نادرستیهاست.
خشم یکتاپرستان به قهر پروردگارشان گره خورده است و غضب خود را ابزاری در راه ایستادگی بر راستی و جلوگیری از انحراف مسیر یگانگی می دانند.
در آیین یگانهپرستی درازدستی و چنگاندازی به حقوق دیگران، دروغ، تزویر و ریا و تکبر، برتری خواهی و سودهای شخصی و قومی، انحصارطلبی، جهل و خشکاندیشی، بیهودگی و هرزگی راه ندارد. در آیین یکتاپرستی سخن از مهرورزی، حق و درستی و پایداری است. در توحید سخن از خرد و بینشی است که انسان موحد را از قید ترفند و اغوای دشمن دیرینه آدمی رها میسازد و او را به سرچشمه خوبیها میکشاند تا به جایگاه پسندیده پروردگارش برساند.
در توحید رهایی جستن از سپاه اهریمن و همراهی مقرّبان الهی است. به طور قطع برای سیر در راه یکتاپرستی، راهرو نیازمند سراجی است که دنباله راه را روشنایی بخشد؛ پیشوا و راهنما در این گذرگاه، کلام خداوند یگانه و نزدیکان درگاه اویند.
دوستان خدا ملازمان سخن خداوندند، آن ها در بندگی پروردگار بر همه آفریدگانش پیشی گرفتهاند؛ بهگونهای آفریدگارشان را بندگی کردهاند که رنگ خداوندی به خود گرفتهاند. بندگان را به سمتی میخوانند که خود در آن گداخته اند. به کاری فرانمیخوانند مگر پیش از آن خود به آن عمل کردهاند و از کاری بازنمیدارند مگر خود از آن دوری جستهاند. دوست خدا چنان پروردگار آدمیان را میشناساند که گویی او را میبیند؛ از چیزی که ندیده سخن نمیگوید. او کسی است که انسان ها را به بیهودگی نمیخواند و در دعوت مردمان به سوی درستی از خودشان دلسوزتر است.
پیروان شریعت یکتاپرستی بایستی با روشنبینی، به دریافتی درست از آیینی که به دستشان رسیده است دستیابند. اینکه پارهای از آن را برگزینند و بخشی رها گردد یا فراخور کلام را نادیده انگارند جفاست در حق این آیین. دانایان آگاهاند که هر کوردلی شایستگی سخن گفتن دربارهی بیان خداوند را ندارد و دست ناپاکان هرگز به کلام راستین نمیرسد.
سزاوار نیست سخن خداوندگاری که آفریننده ظرایف هستی و سخن زیبای کتاب است را با مفاهیم پیشپاافتاده و کژفهمی بیخردانه خود به سطح بیخردان تنزّل داد، مفاهیم بالایی که خداوند و پیشوایان آیین یکتاپرستی به فهم بشر نزدیک گردانیدهاند را نباید آمیختهی سادهانگاری سفیهانی نمود که از معرفت این کلام محرومند. آیین راستی و درستی اصول آشکاری دارد که هر کس داخل گسترهی یکتاپرستی باشد به آن پایبند است ولی گاه بیخردان برداشت نارسا و در اندازه نادانی خود را به سخن خداوند نسبت میدهند؛ و بدتر آنکه بر نادانی خود پافشاری میکنند.
از سوی دیگر بدخواهان برای دستکاری آیین یکتاپرستی پرهیز از خشک سری را دستآویز کاهلی و سستی افراد ناآگاه در اصول و آیین آشکار یکتاپرستی میسازند.
برای پرهیز از تعصب باید گفتار یکتاپرستی را ترازوی راستی دانست. مردم خردمند فریفته منش گویندگان نمیگردند.
در شریعت مهرورزان چیزی به نام جنگ با مفهوم مخاصمه وجود ندارد. دانایان به تفاوت اصطلاح جهد» با حرب» به خوبی آگاهند؛ آنچه در مشرب دادخواهان آمده است جهاد و کوشش برای گسترش مکارم و برپایی درستیها است.
رسول رحمت درراه رسالت خداوندیش مأموریت داشت پیام همبستگی و یکتاپرستی را به جهانیان برساند از اینرو ناگزیر از رویارویی با دشنهی یرتانی بود که بازدارندهی رسیدن پیام خداوند یکتا به بندگانش میشدند. او امتیازی برای خود نخواست و از روی شفقت وجود لطیفش را آزردهی جاهلان و بیدادگران ساخت.
جهاد در سیرهی پیشوایان یکتاپرستی ایستادگی برابر نادرستی و پایداری درراه درستیها است. اولیای الهی در مسیر بندگی پروردگارشان، با بیمنطقانی روبهرو بودند که تنها دستاویزشان شمشیر بود. آنها برای نشان دادن درستیها ازخودگذشتگی کردند ولی هرگز از رسم رادمردی بیرون نشدند.
رهآورد کلام:
جهاد یکتاپرستان، دعوت بهسوی خداوند خوبیها و رساندن پیام همبستگی است که ابزار متناسب با زمانه را میطلبد و سبکسران از عهدهی آن بر نمیآیند.
صابران در راه فرمانروایی درستیها روش سرسپردگی به مصلحت پروردگارشان را پیش میگیرند.
زمان موهبت بزرگ الهی است برای یکتاپرستان، گوهرشناسان این عطای پروردگارشان را به نیکوترین روش در طریق بندگی بهکارگیرند و زمان را مجالی برای نیکیها و اشاعهی درستی و بستری برای شکیبایی میدانند[1] ازاینروی آن را به بیهودگی و ملاهی ضایع نمیسازند.
در رسم یکتاپرستی هر چه آدمی را از خوبیها دور گرداند و آنچه مخل پویش بهسوی تعالی باشد لهو و لعب شمرده میشود. حقشناسان نهتنها از نمودهای آشکار بیبندوباری بیزاری میجویند، بلکه با آگاهی از خوی فردی، از مصادیق ولنگاری دوری میگزینند.
پارسایان تا جایی که امکان دارد از محل مردمان لاابالی کنارهگیری میکنند؛ چنانچه ناچار به تعامل با آنها باشند در افکار و رفتار از بیهودگی و هرزگی بیزاری میجویند.
پارهای از بیخردان در واکاوی یکتایی حاکم بر هستی، زمان را نادیده انگاشته اند ولی اندیشمندان بهخوبی میدانند که یکی از ابعاد جهان هستی در بررسی یکتایی و چینش کائنات، زمان است با درنگ در بُعد زمان خردمندان پی میبرند که از پیامدهای سوء انحراف از وحدتی که بهدست آفریدگارشان بر زمین و زمان حاکم است گریزی ندارند. با این پیشدرآمد نیت اندکی دربارهی تاریخ اسوههای یکتاپرستی و بازدارندگانشان تأمّلی داشته باشیم.
هنگام آفرینش جانشین خداوند بر روی زمین، ابلیس برتری جست و از گسترهی یگانهپرستی بیرون شد. این گزارشی که خداوند به بندگانش داده، بیدارباشی است برای یکتاپرستان و ایشان را از کینهای آگاه میسازد که بیگمان بازدارندهی برپایی آن فرمانروایی راستین بر روی زمین است.
اما انسانی درستکار به نزدیکترین مقام نسبت به پروردگارش رسید؛ در این منزل، سروش امین رسم بندگی را به او آموخت[1]. این کلام با سرشت یکتاپرست انسانها سخن میگفت و شنوندگان را شیفته خود میساخت. از آن جا که فهم آن بر آدمیان گران بود همان بندهی درستکار نخستین آموزگارش شد و رساترین آیین یکتاپرستی شکل گرفت.
بیخردان فرمان خداوند یگانه را دروغ انگاشتند و ریشخند کردند و به تهدید و تعقیب فرستادهی امینش پرداختند. فرمان خداوند به پایمردی او بود که استواری یافت و گفتار یگانهپرستی به بلندای خود رسید، در آن سالیان ابوسفیانها، ابوجهلها و ابولهبها راندهشدگان از درگاه توحید بودند.
با درگذشت فرستادهی ستودهی خداوند مجالی برای سرکشی دنیاطلبان پدید آمد. این بار ابلیس راندهشده از دستگاه خداوند یگانه، از روزنهی استکبار در خانهی دو صحابهی جاهطلب و سست باور درآمد و در این راه کارمایههای اغفال مردمان و خشم و تهدید را به کار گرفت.
به گواه تاریخ، جانشین پیامبر میان مردم کسی بود که از کودکی در دامان آموزهی توحید پرورش یافته بود و برای استواری آیین یکتاپرستی جانفشانی کرده بود. آموزگارش پیامآور یکتاپرستی بود و از همگان به پیام آفریدگار نزدیکتر بود.
او در این زمان، از بیم آنکه نادانی مردمان مایه ناباوری پیام وحدت شود، تداوم کلمهی توحید را در بستر شکیبایی میدید و همچنان به نیکاندیشی پروردگارش یقین داشت. دغلکاران در این زمان سعی کردند کلمه یگانهپرستی را در غبار غفلت مردمان بپوشانند و به کجراههی دوگانهی دنیاپرستی – خدایخوانی بکشانند.
نخستین پیمانشکن، پیشوایی روزگار پس از خود را به انجمنی سپرد که در آن نیرنگبازان با زد و بند سفارش پیامآور وحدت را بهدست نااهل بعدی سپردند؛ به گمان آنکه شاید بتوانند فرمان خداوند را دستاندازند.
دومین خیانتپیشه مُرد و میراث به یغما رفته به شکمبارهای سپرده شد از خاندان امویان که کارش درازدستی به حقوق شهروندان بود.
رویدادها بهگونهای پیش رفت که انبوه مردم چنان از تلبیس شیطان در مضیقه افتادند که خود را نیازمند فرمانروایی حق دانستند و سراسیمه به راستی و درستی روی آوردند.
اهریمن سپاهی از جعل و دغل به کارگرفت تا سدّی برابر جریان آیین یکتاپرستی بر اقلیم خاک بسازد. سرانجام لشکر درهمشکسته، کژفهمی و خشکسری نابخردان را ابزاری ساخت برای فرونشاندن کینهی دیرین اهریمن.
اینچنین سالار یکتاپرستان مجال برگرداندن لغزشی که در روش یکتاپرستی برپا شده بود را نیافت و کژفهمی کوراندیشان چنان زخمی بر دل موحدان گیتی گذاشت که آسیب آن تا امروز ماندنی است.
دنباله روگردانی از فرمان یگانهپرستی مایهی پیدایش قومی ناپاک شد که رأس آیین یکتاپرستی را درحالیکه بانگ –لا حول و لا قوّه إلّا با اللّه - سر داده بود بر نیزه کردند. چندی بعد خانهی توحید را به آتش کشیدند؛ درآن هنگام رسم بندگی هویدا و لشگر اهریمن رسوا شد.
گمراهان پس از پابرجا شدن مذهب یکتاپرستی قصد کردند گزافهگویی[2] را در مکتب خردمندی داخل کنند ولی رهبران بیدار این مکتب از خدشه دار شدن مسیر توحید جلوگیری کردند.
در برههای از تاریخ ظاهرسازان[3] نمای برادری با یگانهپرستان را به خود گرفتند؛ چهبسا با این شیوه بتوانند راه پاک یگانهپرستی را به افزونخواهی و جاهطلبی خویش بیالایند، اما بینشمندی رهبران یکتاپرستی بازدارنده ی نیرنگ ان شد.
روزگار میگذرد و اهریمن هرروز ترفندی نو می سازد؛ در این بازیهای مضمحل شیطان هرروز جامهای بر میکند. زمانی بیخردی مردمان را بهکار میگیرد و گاه تزویر و ریا را وسیلهی اغوای مردمان میسازد. گاه مردمان را مجذوب زیور آلات ناپایدار می سازد چه بسا آشکارا با تحکم و بیدادگری کینه خود را بروز دهد. ولی تاریخ باز نموده است که فروغ نور خدا افول نمیکند و کلمه توحید همچنان پابرجاست.
در سرگذشت پیشینیانمان میبینیم آنان که از گفتار -لا إله إلّا اللّه- بیرونشدند؛ خویشتن را به وادی گمراهی افکندند و از رحمت آفریدگارشان محروم گشتند ولی مسیر یکتاپرستی آشکار و پابرجاست.
باری خداوند در بستر زمان دستآورد رویارویی با کلمه توحید را به بندگانش نمایانده است.
جای تردید نیست که نه تنها بداندیشی شیطان در روزگار جدید در برابر گذشته افزونی نیافته بلکه برای هوشیاران راستی و درستی از گذشته نمایانتر گشته است. ابزارهای اهریمن به گونه ای در زمانه استحاله شده که شناخت آن تیزبینی خردمندان را میطلبد؛ انحصار طلبان امروز فرعونیان دیروز، سوداگران افزونخواه همان قارونیان گذشتهاند، ابوجهل کهن، ابهام آفرینان امروز و بیخردان و خشکسران همان ملعونان روزگارند، شهوت پرستان نیز به هیئتی دیگر درآمدهاند.
به طبع یکتا پروردگار روزگار همان آفریدگار یگانه است که هرروز در کاری است (فعّال لما یرید). نور او در زمین و زمان ساری است. چه عقل باختگانی که در سدهی اخیر فریاد پایان توحید سر دادند و کارشان به پریشانمغزی کشید ولی روشنایی خداوند یگانه هرروز نمودی نو نمایان ساخت .
ازاینروی هوشمندان، امروز به ترفندهای اهریمن آگاهند و با یقین به نوید پروردگارشان در مسیر یکتاپرستی استوارتر گام برمیدارند.
کلام آخر: چنانکه آسمان و زمین تاب سپردهی آفریدگارشان را نداشتند؛ تاریخ نیز یارای فرمانروایی راستی و درستی را نداشته است ولی یکتاپرستان نوید خداوندگارشان را باور دارند .
اندیشمندان میدانند که شرط ثبات یکتایی قرینگی است. موشکافی در رسوم آیین یکتاپرستی، باریک بینان را شیفتهی قرینگی هنجارهای آن میسازد اینکه در رسم بندگی برابر فرمان درستی، کردار درست دیگری میآید؛ بندهی خد را وامیدارد که با کیاست در سایهی عدل الهی درستیها را در جای خود بنشاند. دادوران میدانند که نگهداشتنِ میانهروی با گرایش به نادرستی ها متفاوت است.
آنچه در آیین سخاوتمندان برجسته شده ایناست که دارایی مردمان راکد نباشد.
به دست آوردن روزی با درآوردن روزی متفاوت است در آیین یکتاپرستان روزی مردمان از سوی پروردگارشان پخش شده است ازاینرو سپاسگزاران برای به دست آوردنش مجاهدت میکنند ولی ناسپاسان منشأ روزی را به دست خود میدانند همین باور عاملی میشود برای دل بستن به داراییها و مایهی ایستایی موهبتهای الهی میشود بیشک آنها برای خود نیرویی بینیاز از پروردگارشان قایلند و چنین باوری بیرون از گسترهی یکتاپرستی است. این رکود، قوانین یکتای هستی را به هم میزند ولی موحدان میدانند که آفرینندهی یکتای هستی، یکتایی حاکم بر هستی را استوار نگهداشته است ازاینروی بینشمندان از هولِ مهجوری دستورات خداوندی بیمناکند.
از آنجا که در محاسبهدارایی هیچکس بهاندازهی کاسب آگاه نیست؛ انسان پیراسته، داراییاش را وارسی میکند هنگامیکه به صحّت درآمدش پیبُرد آن را بخششی از سوی صاحب اختیارش میداند که باید برای بهکار بستنش چارهاندیشی کند. پس بهاندازهی نیازش از این هبه برمیدارد و اضافهی آن را درراه پیشرفت در مسیر بندگی به کار میگیرد.
فراوانی داشتهها افزون بر اینکه دلبستگی میآورد و سبب تفاخر میشود مایهی غفلت زدگی و سرگرم شدن به نماندنیهاست و خواه نا خواه به توسعه طلبی کشیده میشود.
پیشوای درستکاران در چارچوب اسوهی بندگی پروردگارش، دوستدارانش را تربیتشدهی دست خود میداند. این حکمت اهمیت کردار الگوهای مردمان را به بندگان خداوند گوشزد میکند.
کلام آخر:
آشنایان دستورِ خداوندی، مدام از مهجور ماندن فرمان یگانهپرستی خایفند لیکن بیخبران نمیدانند آنچه دستآویزش شدهاند بازیچه نیست.
دستاورد رشد در مسیر یکتاپرستی نزدیکی به پرورانندهی خوبیها است. قطعاً اندازهی این نزدیکی ملموس نیست؛ ولی سالک از درون نزدیکی خود را با نیکیها دریافت میکند و سازگاری با یگانگی حاکم بر هستی را احساس میکند چهبسا در نزدیکی به مقصود بهجایی رسد که خرسندی خود را تنها در خشنودی صاحباختیارش ببیند. عارفانِ مسیر حق، پیامد رویگردانی از قواعد سرپرستشان را بهخوبی میدانند.
رحمت الهی غایت ندارد؛ همانطور که س در بینهایت راه ندارد. سالک هرچه در سیر به محبوب پیش میرود از حسنات بیشتری بهرهمند میشود پس افزون بر اینکه استعداد روحش را گسترش میدهد از ظرفیت پیرامونش غافل نمیماند و نه تنها رشد دیگر بندگان را لازمهی تکامل خود بلکه با تعالی خود یکی میداند. آنگاه که رهرو، اهل الله شد؛ صاحب اختیارش قالب دیگری برای او برمیگزیند تا از فضایل باز نماند و این چنین سیر به سوی نیکیها تا ابد ادامه مییابد.
میتوان نتیجه گرفت که ملاک نزدیکی و جدایی از راستی و درستی، برداشت درونی سالک از اشتیاق او به خوبیهاست.
در شریعت مهرورزان چیزی به نام جنگ با مفهوم مخاصمه وجود ندارد. دانایان به تفاوت اصطلاح جهد» با حرب» به خوبی آگاهند؛ آنچه در مشرب دادخواهان آمده است جهاد و کوشش برای گسترش مکارم و برپایی درستیهاست.
رسول رحمت درراه رسالت خداوندیش مأموریت داشت پیام همبستگی و یکتاپرستی را به جهانیان برساند از اینرو ناگزیر از رویارویی با دشنهی یرتانی بود که بازدارندهی رسیدن پیام خداوند یکتا به بندگانش میشدند. او امتیازی برای خود نخواست و از روی شفقت وجود لطیفش را آزردهی جاهلان و بیدادگران ساخت.
جهاد در سیرهی پیشوایان یکتاپرستی ایستادگی برابر نادرستی و پایداری درراه درستیها است. اولیای الهی در مسیر بندگی پروردگارشان، با بیمنطقانی روبهرو بودند که تنها دستاویزشان شمشیر بود. آنها برای نشان دادن درستیها ازخودگذشتگی کردند ولی هرگز از رسم رادمردی بیرون نشدند.
رهآورد کلام:
جهاد یکتاپرستان، دعوت بهسوی خداوند خوبیها و رساندن پیام همبستگی است که ابزار متناسب با زمانه را میطلبد و سبکسران از عهدهی آن بر نمیآیند.
صابران در راه فرمانروایی درستیها روش سرسپردگی به مصلحت پروردگارشان را پیش میگیرند.
دل بستن برانگیزندهی پویش بهسوی
دلدار است. آدمی نسبت به هر چه علقه پیدا کند به سمتش کشیده میشود. در بینش یکتاپرستی
آنچه در مسیر مطلوب باشد درخور مهرورزی است هر چه محبوب از خوبی بیشتری برخوردار باشد
میزان اشتیاق سالک به او بیشتر است.
سطحی نگران به ژرف بینان خرده میگیرند که در آفرینش یکتایِ پروردگار خوبیها، بودن پستیها چه مناسبتی دارد آنها نمیدانند که در آیین یکتاپرستی، جدایی از خوبی و فقدان نیکیها به دنیا و بدیها تعبیر میشود پس زشتی اصالت ندارد و فانی است؛ همانطور که تاریکی نبود روشنایی یا سرما عدم گرماست.
دوستداشتن دیگر مخلوقات در روش یکتاپرستان دلبستن به جنبهی فانی و ناپایدار آفریدگان نیست. دلدادگیِ خداشناسان به خوبیها در امتداد دلبستگی به پروردگارخوبیهاست.
عاشقان در کیش یکتاپرستی به نماندنیها دل نمیبندند؛ آنها به آنچه در مسیر شان باشد مهر میورزند به سخن دیگر؛ به چیزی محبّت میورزند که مقصودشان آن را دوست دارد.
آنچه در آیین یکتاپرستی ارزشمند است شناخت درستی هاست. دانایی برهان برای حقیقت نیست بلکه ابزاری نیازین برای شناخت حقیقت است.
به دست آوردن دانش با ایجاد دانش متفاوت است. فرزانگان، علم را از آفرینندهی دانایی میدانند از این رو برای به دست آوردنش مجاهدت میکنند؛ چون بهرهای از آن به دستشان رسید آن را به کار میگیرند و دیگران را از آن بهرهمند میسازند. ولی سفیهان انسان را خاستگاه دانش میدانند؛ همین باور سدّ دستیابی به حقیقت میشود و دستآوردی جز بالیدن به ندانستگیها ندارد.
دانش پایان ندارد همانطور که س در بینهایت راه ندارد. چنانچه علم درراه راستینگی به کار گرفته شود (دانش با پارسایی همراه باشد) به عرفان کشیده میشود. چون دانشمند به حقیقت» بینشمند شد؛ خوف از نافرمانی و شوق به درستی او را در مسیر کمال نگه میدارد.
دانش ابزاری برای شناخت درستی از نادرستیهاست ولی از نشان دادن مصداق درستیها عاجز است چهبسا برای درست انگاشتن یافتههایش دستآویز مهملات شود؛ از اینرو علمی که به معرفت کشیده شود یعنی مصادیق درستی را بشناساند درراه فرهیختگی کارساز است.
سخن پایانی:
درگذشته، خیانتپیشگان مردمان را از بازگویی حقایق یکتاپرستی
بازمیداشتند آنها همان نفرینشدگان کلام الهیاند (آیهی 159 سورهی مبارکه بقره)
لیکن وای بر مدّعیان یکتاپرستی آنگاهکه دانسته یا ندانسته روش خیانتکاران را پیش
گیرند.
آنچه در آیین سخاوتمندان برجسته شده ایناست که دارایی مردمان راکد نباشد.
به دست آوردن روزی با بهوجودآوردن روزی متفاوت است در آیین یکتاپرستان روزی مردمان از جانب پروردگارشان پراکنده شده است؛ ازاینرو سپاسگزاران برای به دست آوردنش مجاهدت میکنند ولی ناسپاسان منشأ روزی را به دست خود میدانند همین باور عاملی میشود برای دل بستن به داراییها و مایهی ایستایی موهبتهای الهی میشود بیشک آنها برای خود نیرویی بینیاز از پروردگارشان قایلند و چنین باوری بیرون از گسترهی یکتاپرستی است. این رکود، قوانین یکتای هستی را به هم میزند ولی موحدان میدانند که آفرینندهی یکتای هستی، یکتایی حاکم بر هستی را استوار نگهداشته است ازاینروی بینشمندان از هولِ مهجوری دستورات خداوندی بیمناکند.
از آنجا که در محاسبهدارایی هیچکس بهاندازهی کاسب آگاه نیست؛ انسان پیراسته، داراییاش را وارسی میکند هنگامیکه به صحّت درآمدش پیبُرد آن را بخششی از سوی صاحب اختیارش میداند که باید برای بهکار بستنش چارهاندیشی کند. پس بهاندازهی نیازش از این هبه برمیدارد و آن را درراه پیشرفت در مسیر بندگی به کار میگیرد.
فراوانی داشتهها افزون بر اینکه دلبستگی میآورد و سبب تفاخر میشود مایهی غفلت زدگی است و خواه نا خواه به توسعه طلبی کشیده میشود.
پیشوای درستکاران در چارچوب اسوهی بندگی پروردگارش، دوستدارانش را تربیتشدهی دست خود میداند. این حکمت اهمیت کردار الگوهای مردمان را به بندگان خداوند گوشزد میکند.
کلام آخر:
آشنایان دستورِ خداوندی، مدام از مهجور ماندن فرمان یگانهپرستی خایفند لیکن بیخبران نمیدانند آنچه دستآویزش شدهاند بازیچه نیست.
هر حقبینی که در تواناییهای خود و داشتههایش بنگرد به درماندگی خود و داراییهایش اقرار میکند.
هر پنداری که نشان از دوگانگی داشته باشد در آدمی غرور می سازد. کسی که پیدایش ثروت را جدا از خدایش بداند سرگرم نماندنیها میشود و به سمت افزونخواهی کشیده میشود. انسانی که زایش اولادش را از خود بداند به قوم و نژادش میبالد و به سوی تحکم و بیدادگری قدم بر میدارد. آنکه خلق دانش را از غیر خدایش بداند به جهلش مینازد و کارمایهی ویرانی طبیعت و تباهی افکار دیگر مردمان میگردد. در سفاهت کسی که به مصنوعات بیچارگان مباهات کند شکی نیست.
لیکن اهریمن در کمین مردمانی است که درراه بندگی، خوبیهای پروردگارشان را که از ایشان سرمیزند در دیدشان به نیروی نفس آنها متصل سازد تا آنها را از بالا به قعر بیاندازد ازاینرو صاحبدلان آسیب غرور در مسیر کمال را بهگونهای میدانند که گاه برگرداندن آن غیر ممکن میباشد.
عالیقدران به فروتنی در مسیر جلال پروردگارشان میبالند.
خالق هستی نظام حاکم بر پیوندهای اجتماعی را بر پایهی همبستگی با درستیها استوار ساخته است؛ بنابراین ماندگاری حقیقتجویان در مسیر عزّت پروردگارشان درگرو سازش با خوبیهاست.
همانطور که ناسازگاری با طبیعت موجب خیانت به تن و روان آدمی است ناسازگاری با خوبیها عهدشکنی در مسیر یکپارچگی مردمان است.
مغایرت با درستیها به معنای وارونه شدن ارزشهاست. چنانچه آدمی منزلتش را در فرومایگیها بداند با سفلگیها ء نمیشود و دستآورد آن دستکم تفاخر، چشم و هم چشمی و حسادتهاست.
منازعه با درستیها مایهی بیاعتباری است. از بین رفتن اعتماد یعنی آشفتگی در نظام همبستگی مردمان و کمرنگ شدن نیکیها و خواهناخواه به انحصارطلبی کشیده میشود.
انگیزهی
نویسنده از این نوشتار تنها یادآوری بود که آه شبانهی ستمدیدگان شنیده
میشود؛ هرچند نابینایان نبینند لیکن بینادلان میدانند که هر کرداری جدا
از اینکه از چه کسی سرمیزند پیامدی طبق حکمت آفرینندهی یکتای روزگار
دارد و سرانجام چنبرهایست بر گردن کنندهی کار.
بیشک برداشتهای شخصی نویسنده خالی از لغزش نیست ولی مخاطبین فرهیختهی این نوشتار کوتاهیهای آن را برمیگردانند.
به امید آنکه دعای مادر رستگاران، در مسیر بندگی دستگیرمان باشد.
والسلام
انگیزهی نویسنده از این نوشتار تنها یادآوری بود که آه شبانهی ستمدیدگان شنیده میشود؛ هرچند نابینایان نبینند لیکن بینادلان میدانند که هر کرداری جدا از اینکه از چه کسی سرمیزند پیامدی طبق حکمت آفرینندهی یکتای روزگار دارد و سرانجام چنبرهایست بر گردن کنندهی کار.
بیشک برداشتهای شخصی نویسنده خالی از لغزش نیست ولی مخاطبین فرهیختهی این نوشتار کوتاهیهای آن را برمیگردانند.
به امید آنکه دعای مادر رستگاران[1]، در مسیر بندگی دستگیرمان باشد.
والسلام
خالق هستی نظام حاکم بر پیوندهای اجتماعی را بر پایهی همبستگی با درستیها استوار ساخته است؛ بنابراین ماندگاری حقیقتجویان در مسیر عزّت پروردگارشان درگرو پذیرفتن خوبیهاست.
همانطور که ناسازگاری با طبیعت موجب خیانت به تن و روان آدمی است ناسازگاری با خوبیها عهدشکنی در مسیر یکپارچگی مردمان است.
مغایرت با درستیها به معنای وارونه شدن ارزشهاست. چنانچه آدمی منزلتش را در فرومایگیها بداند با سفلگیها ء نمیشود و دستآورد آن دستکم تفاخر، چشم و هم چشمی و حسادتهاست.
منازعه با درستیها مایهی بیاعتباری است. از بین رفتن اعتماد یعنی آشفتگی در نظام همبستگی مردمان و کمرنگ شدن نیکیها و خواهناخواه به انحصارطلبی کشیده میشود.
آنچه در آیین یکتاپرستی ارزشمند است شناخت درستی هاست. دانایی برهان برای حقیقت نیست بلکه ابزاری نیازین برای شناخت حقیقت است.
به دست آوردن دانش با تولید علم متفاوت است. فرزانگان، علم را از آفرینندهی دانایی میدانند از این رو برای به دست آوردنش مجاهدت میکنند؛ چون بهرهای از آن به دستشان رسید آن را به کار میگیرند و دیگران را از آن بهرهمند میسازند. ولی سفیهان انسان را خاستگاه دانش میدانند؛ همین باور سدّ دستیابی به حقیقت میشود و دستآوردی جز بالیدن به ندانستگیها ندارد.
دانش پایان ندارد همانطور که س در بینهایت راه ندارد. چنانچه علم درراه راستینگی به کار گرفته شود (دانش با پارسایی همراه باشد) به عرفان کشیده میشود. چون دانشمند به حقیقت» بینشمند شد؛ خوف از نافرمانی و شوق به درستی او را در مسیر کمال نگه میدارد.
دانش ابزاری برای شناخت درستی از نادرستیهاست ولی از نشان دادن مصداق درستیها عاجز است چهبسا برای درست انگاشتن یافتههایش دستآویز مهملات شود؛ از اینرو علمی که به معرفت کشیده شود یعنی مصادیق درستی را بشناساند درراه فرهیختگی کارساز است.
سخن پایانی:
درگذشته، خیانتپیشگان مردمان را از بازگویی حقایق یکتاپرستی
بازمیداشتند آنها همان نفرینشدگان کلام الهیاند (آیهی 159 سورهی مبارکه بقره)
لیکن وای بر مدّعیان یکتاپرستی آنگاهکه دانسته یا ندانسته روش خیانتکاران را پیش
گیرند.
اندیشمندان میدانند که شرط ثبات یکتایی قرینگی است. موشکافی در رسوم آیین یکتاپرستی، باریک بینان را شیفتهی قرینگی هنجارهای آن میسازد اینکه در رسم بندگی برابر فرمان درستی، کردار درست دیگری میآید؛ بندهی خدا را وامیدارد که با کیاست در سایهی عدل الهی درستیها را در جای خود بنشاند. دادوران میدانند که نگهداشتنِ میانهروی با گرایش به نادرستی ها متفاوت است.
پارهای از بیخردان در واکاوی یکتایی حاکم بر هستی، زمان را نادیده انگاشته اند ولی اندیشمندان بهخوبی میدانند که یکی از ابعاد جهان هستی در بررسی یکتایی و چینش کائنات، زمان است با درنگ در بُعد زمان خردمندان پی میبرند که از پیامدهای سوء انحراف از وحدتی که بهدست آفریدگارشان بر زمین و زمان حاکم است گریزی ندارند. با این پیشدرآمد نیت اندکی دربارهی تاریخ اسوههای یکتاپرستی و بازدارندگانشان تأمّلی داشته باشیم.
هنگام آفرینش جانشین خداوند بر روی زمین، ابلیس برتری جست و از گسترهی یگانهپرستی بیرون شد. این گزارشی که خداوند به بندگانش داده، بیدارباشی است برای یکتاپرستان و ایشان را از کینهای آگاه میسازد که بیگمان بازدارندهی برپایی آن فرمانروایی راستین بر روی زمین است.
اما انسانی درستکار به نزدیکترین مقام نسبت به پروردگارش رسید؛ در این منزل، سروش امین رسم بندگی را به او آموخت[1]. این کلام با سرشت یکتاپرست انسانها سخن میگفت و شنوندگان را شیفته خود میساخت. از آن جا که فهم آن بر آدمیان گران بود همان بندهی درستکار نخستین آموزگارش شد و رساترین آیین یکتاپرستی شکل گرفت.
بیخردان فرمان خداوند یگانه را دروغ انگاشتند و ریشخند کردند و به تهدید و تعقیب فرستادهی امینش پرداختند. فرمان خداوند به پایمردی او بود که استواری یافت و گفتار یگانهپرستی به بلندای خود رسید، در آن سالیان ابوسفیانها، ابوجهلها و ابولهبها راندهشدگان از درگاه توحید بودند.
با درگذشت فرستادهی ستودهی خداوند مجالی برای سرکشی دنیاطلبان پدید آمد. این بار ابلیس راندهشده از دستگاه خداوند یگانه، از روزنهی استکبار در خانهی دو صحابهی جاهطلب و سست باور درآمد و در این راه کارمایههای اغفال مردمان و خشم و تهدید را به کار گرفت.
به گواه تاریخ، جانشین پیامبر میان مردم کسی بود که از کودکی در دامان آموزهی توحید پرورش یافته بود و برای استواری آیین یکتاپرستی جانفشانی کرده بود. آموزگارش پیامآور یکتاپرستی بود و از همگان به پیام آفریدگار نزدیکتر بود.
او در این زمان، از بیم آنکه نادانی مردمان مایه ناباوری پیام وحدت شود، تداوم کلمهی توحید را در بستر شکیبایی میدید و همچنان به نیکاندیشی پروردگارش یقین داشت. دغلکاران در این زمان سعی کردند کلمه یگانهپرستی را در غبار غفلت مردمان بپوشانند و به کجراههی دوگانهی دنیاپرستی – خدایخوانی بکشانند.
نخستین پیمانشکن، پیشوایی روزگار پس از خود را به انجمنی سپرد که در آن نیرنگبازان با زد و بند سفارش پیامآور وحدت را بهدست نااهل بعدی سپردند؛ به گمان آنکه شاید بتوانند فرمان خداوند را دستاندازند.
دومین خیانتپیشه مُرد و میراث به یغما رفته به شکمبارهای سپرده شد از خاندان امویان که کارش درازدستی به حقوق شهروندان بود.
رویدادها بهگونهای پیش رفت که انبوه مردم چنان از تلبیس شیطان در مضیقه افتادند که خود را نیازمند فرمانروایی حق دانستند و سراسیمه به راستی و درستی روی آوردند.
اهریمن سپاهی از جعل و دغل به کارگرفت تا سدّی برابر جریان آیین یکتاپرستی بر اقلیم خاک بسازد. سرانجام لشکر درهمشکسته، کژفهمی و خشکسری نابخردان را ابزاری ساخت برای فرونشاندن کینهی دیرین اهریمن.
اینچنین سالار یکتاپرستان مجال برگرداندن لغزشی که در روش یکتاپرستی برپا شده بود را نیافت و کژفهمی کوراندیشان چنان زخمی بر دل موحدان گیتی گذاشت که آسیب آن تا امروز ماندنی است.
دنبالهی روگردانی از فرمان یگانهپرستی مایهی پیدایش قومی ناپاک شد که رأس آیین یکتاپرستی را درحالیکه بانگ –لا حول و لا قوّه إلّا با اللّه - سر داده بود بر نیزه کردند. چندی بعد خانهی توحید را به آتش کشیدند؛ درآن هنگام رسم بندگی هویدا و لشگر اهریمن رسوا شد.
گمراهان پس از پابرجا شدن مذهب یکتاپرستی قصد کردند گزافهگویی[2] را در مکتب خردمندی داخل کنند ولی رهبران بیدار این مکتب از خدشه دار شدن مسیر توحید جلوگیری کردند.
در برههای از تاریخ ظاهرسازان[3] نمای برادری با یگانهپرستان را به خود گرفتند؛ چهبسا با این شیوه بتوانند راه پاک یگانهپرستی را به افزونخواهی و جاهطلبی خویش بیالایند، اما بینشمندی رهبران یکتاپرستی بازدارندهی نیرنگ ان شد.
روزگار میگذرد و اهریمن هرروز ترفندی نو می سازد؛ در این بازیهای مضمحل شیطان هرروز جامهای بر میکند. زمانی بیخردی مردمان را بهکار میگیرد و گاه تزویر و ریا را وسیلهی اغوای مردمان میسازد. گاه مردمان را مجذوب زیور آلات ناپایدار می سازد چه بسا آشکارا با تحکم و بیدادگری کینه خود را بروز دهد. ولی تاریخ باز نموده است که فروغ نور خدا افول نمیکند و کلمه توحید همچنان پابرجاست.
در سرگذشت پیشینیانمان میبینیم آنان که از گفتار -لا إله إلّا اللّه- بیرونشدند؛ خویشتن را به وادی گمراهی افکندند و از رحمت آفریدگارشان محروم گشتند ولی مسیر یکتاپرستی آشکار و پابرجاست.
باری خداوند در بستر زمان دستآورد رویارویی با کلمه توحید را به بندگانش نمایانده است.
جای تردید نیست که نه تنها بداندیشی شیطان در روزگار جدید در برابر گذشته افزونی نیافته بلکه برای هوشیاران راستی و درستی از گذشته نمایانتر گشته است. ابزارهای اهریمن به گونه ای در زمانه استحاله شده که شناخت آن تیزبینی خردمندان را میطلبد؛ انحصار طلبان امروز فرعونیان دیروز، سوداگران افزونخواه همان قارونیان گذشتهاند، ابوجهل کهن، ابهام آفرینان امروز و بیخردان و خشکسران همان ملعونان روزگارند، شهوت پرستان نیز به هیئتی دیگر درآمدهاند.
به طبع یکتا پروردگار روزگار همان آفریدگار یگانه است که هرروز در کاری است (فعّال لما یرید). نور او در زمین و زمان ساری است. چه عقل باختگانی که در سدهی اخیر فریاد پایان توحید سر دادند و کارشان به پریشانمغزی کشید ولی روشنایی خداوند یگانه هرروز نمودی نو نمایان ساخت .
ازاینروی هوشمندان، امروز به ترفندهای اهریمن آگاهند و با یقین به نوید پروردگارشان در مسیر یکتاپرستی استوارتر گام برمیدارند.
کلام آخر: چنانکه آسمان و زمین تاب سپردهی آفریدگارشان را نداشتند؛ تاریخ نیز یارای فرمانروایی راستی و درستی را نداشته است ولی یکتاپرستان نوید خداوندگارشان را باور دارند .
زمان موهبت بزرگ الهی است برای یکتاپرستان، گوهرشناسان این عطای پروردگارشان را به نیکوترین روش در طریق بندگی بهکارگیرند و زمان را مجالی برای نیکیها و اشاعهی درستی و بستری برای شکیبایی میدانند[1] ازاینروی آن را به بیهودگی و ملاهی ضایع نمیسازند.
در رسم یکتاپرستی هر چه آدمی را از خوبیها دور گرداند و آنچه مخل پویش بهسوی تعالی باشد لهو و لعب شمرده میشود. حقشناسان نهتنها از نمودهای آشکار بیبندوباری بیزاری میجویند، بلکه با آگاهی از خوی فردی، از مصادیق ولنگاری دوری میگزینند.
پارسایان تا جایی که امکان دارد از محل مردمان لاابالی کنارهگیری میکنند؛ چنانچه ناچار به تعامل با آنها باشند در افکار و رفتار از بیهودگی و هرزگی بیزاری میجویند.
انگیزهی نویسنده از این نوشتار تنها یادآوری بود که آه شبانهی ستمدیدگان شنیده میشود؛ هرچند نابینایان نبینند لیکن بینادلان میدانند که هر کرداری جدا از اینکه از چه کسی سرمیزند پیامدی طبق حکمت آفرینندهی یکتای روزگار دارد و سرانجام چنبرهایست بر گردن کنندهی کار.
بیشک برداشتهای شخصی نویسنده خالی از لغزش نیست ولی مخاطبان فرهیختهی این نوشتار کوتاهیهای آن را برمیگردانند.
به امید آنکه دعای مادر رستگاران[1]، در مسیر بندگی دستگیرمان باشد.
والسلام
درباره این سایت